theme designer :

x-themes.LOXBLOG.COM



عکس های عاشقانه،متن های عاشقانه،شعر های عاشقانه،اس ام اس های عاشقانه

تـــو را دوست میدارم . . .

چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟

یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!

یـا چطـور شـد که . . .!

چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!

وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . .

که نمـى کـــــــــنى !!

و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . .

کـه نمـــــى کـــــنم

سه شنبه 25 تير 1392 7:36 |- تنها -|

همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فرو کنی ؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره ؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم . تنها دخترم آوا به نظر وحشت زده می آمد و اشک در چشمهایش پر شده بود . ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت ، آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود ! گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم : چرا چندتا قاشق گنده نمی خوری ؟ فقط بخاطر بابا عزیزم ! آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت : باشه بابا ، می خورم ، نه فقط چند قاشق ، همشو می خوردم ولی شما باید … آوا مکث کرد !!! بابا ، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم ، هرچی خواستم بهم میدی ؟ دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم ، قول میدم ، بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم ! ناگهان مضطرب شدم و گفتم : آوا ، عزیزم ، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی ! بابا از اینجور پولها نداره ! باشه ؟


ℭoη†iηuê
دو شنبه 24 تير 1392 21:51 |- تنها -|

داستان عاشقانه

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟


ℭoη†iηuê
دو شنبه 24 تير 1392 21:48 |- تنها -|

1

یکـــــــ گُل را تصـــــور کن !

 

بقیه متن در ادامه مطلب


ℭoη†iηuê
24 تير 1392 19:58 |- -|



نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم!

دو شنبه 24 تير 1392 19:40 |- تنها -|

زِنـــدِگی دَر اَعماقِ عادَت ها

هیج فــَــرقی با مـَـرگ نـَــدارد

تــــو مـُـــردِه ای

فـَـقـَــط مـَـعنای مــَــرگ را نـِمی دانـــی

دو شنبه 24 تير 1392 18:49 |- تنها -|

کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب

زیر این سقف سیاه

که به زیبایی دل تنهای تو باشد

پنجره هایش از عشق

سقفش از عطر بهار

رنگ دیوار اتاقش گل یاس

عکس لبخند تو را می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هر صبح اقاقی ها را

از تو سرشار کنم

همه ی دلخوشی ام بودن توست

  وچراغ شب تنهایی من

نور چشمان تو است

کاشکی در سبد احساسم

شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

تو به من نزدیکی و خودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم

در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبید

دو شنبه 24 تير 1392 18:40 |- تنها -|

اگر دنیای ما دنیای سنگ است

بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است

اگر دنیای ما دنیای درد است

بدان عاشق شدن از بحر رنج است

اگر عاشق شدن پس یک گناه است

دل عاشق شکستن صد گناه است

 

دو شنبه 24 تير 1392 18:28 |- تنها -|

 

 

عاشق که میشوی...

مواظب خودت باش

شبهای باقیمانده عمرت

به این سادگیها نخواهند گذشت...

 

 

راه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت!

 

صداقت ؛

 

مهربانی ؛

 

زیاد به “تو” توجه داشتن ؛

 

و خیلی حماقت های دیگر …

 

این روزها ، هرچه خائن تر باشی ،

 

دوست داشتنی تری …

 

 

 

سایر در ادامه مطلب

 

 


ℭoη†iηuê
دو شنبه 24 تير 1392 18:4 |- تنها -|

♥.• ﺍﯾﻨﮑـﻪ ﺗــُﻮ ﺑـﺂ ﺩﯾﮕـﺮﯼ ﺑـﺂﺷﯽ ﻭ ﻣــَﻦ ﺑـﺂ ﺧﯿـﺂﻝ ﺗـُﻮ ...


ﺻـَﺪ ﺷـَﺮﻑ ﺩﺁﺭﺩ ﺑـﻪ ﺍﯾﻨﮑـﻪ ...


ﻣـَﻦ ﺑـﺂ ﺗـُﻮ ﺑـﺂﺷﻢ ﻭ ﺗـُﻮ ﺑـﺂ ﻓﮑـﺮ ﺩﯾﮕـﺮﯼ ... !
•.♥

 

 

 

دو شنبه 24 تير 1392 18:3 |- تنها -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد