همیشه در حالی که یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده
یه عالمه اشک توی چشماته
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده،
باید بگی: خب... خداحافظ ... !
نمیدونـم خدافـظی چـه رنگـیه ..
تـو تاحالا تجربـه کردی ؟
راستـش از این صفحـه مانیـتور خسـته شدم ..
از اینکه حرفامو بنویسـم خسـته شدم..
دلـم واسـه هم زبـون تنگـه
که زل بزنـه تو چـشامو باهـام حرف بزنـه
که اشک هامـو بببنـه . خنده هـامو لمـس کنـه .
فکرمیکـنم اینجا خودمـم دارم آهنـی میشـم
قلـبم . . .
نگاهـم . . .
گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد می شود كه دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ می شود...
دلتنگم...
دلتنگم...
دلتنگ كسی كه گردش روزگارش به من كه رسید ازحركت ایستاد...
دلتنگ كسی كه دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ خودم...
خودی كه مدتهاست گم كرده ام...
ﺩﻟﻢ ﺷﮑﺴﺖ؟ !
ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺷﮑﺴﺘﻨﯽ ﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ
ﻟﻌﻨﺘﯽ ، ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....
ﺍﺻﻼ ﻓﺪﺍﯼ ﺳﺮﺕ,
ﻗﻀﺎ ﻭ ﺑﻼ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺳﺮﺕ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ......
ﺍﺷﮑﻢ ﺑﯽ ﺍﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ,
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ !!
ﺁﺏ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺳﺖ ...
چه حریصانه لبانم را بوسیدی
و چه وحشیانه رختم را دریدی
و من چه عاشقانه دست بر هوسهایت کشیدم
اما کاش میفهمیدی که زن
تا عاشق نباشد
نمی بوسد ...
نمی بوید ...
و تسلیم نمی کند رویاهای عریانیــش را...!!
(Danesh)
مـــــــن عاشقـــانـــــه هایـــــــم را
روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم !
از لــج تــــــــو . . .
از لـــج خــــــــودم . . .
که حاضـــــــر نبــودیــــــــم یک بار
ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !
.
.
.
(Danesh)
یوقتایی یه چیزایی رو باید فراموش کرد
به مانیتور زل زد چراغارم خاموش کرد
با یه موزیک قدیمی از حفظ خوند
تا صبح الکی توی نت موند
بعد با خودت یواشکی خاطره بازی کنی
به شعرای باکره دست درازی کنی
چند قطره اشک از رو گونه سر بخوره روی لبات
یه بغضه نشکسته بشکنه توی هوات
به خوابیو تا صبح به سقف زل بزنی
به سنگ قبره آرزوت گل بزنی
حالا فقط احساسه یه آدم مرده رو داری که
مزارت یه اطاقه خلوت تاریکه
انگاری این دنیا دیگه جای تو نیست
جاده ی آرزوهات میرسن به تابلوی ایست
باید همین روزا خودتو بسپری به دستای باد
روزنامه ها تیتر بزنند
اونی که نرفته بود جونشو از دست داد
(Danesh)
دلم گرفته . . .
از این روزای که توش جوونیم هدر میره گرفته
از پدری که هست ولی به جای حمایت طردم کرده گرفته
از ادای ادمای قوی بودن رو در اوردن گرفته
دلم از روزای تکراری و بی هدف گرفته
از دو شیفت کار و خستگی گرفته
از لبخندای زورکی گرفته
از بغضای خفه کننده گرفته
دلم ازت دنیات و آدماش خیلی گرفته خداااا
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست
ϰ-†нêmê§ |